وبلاگ های من

سلام.به وبلاگ من خوش اومدی

وبلاگ های من

سلام.به وبلاگ من خوش اومدی

باز ...

به جای شعر باز باران بخوانید:

باز آخوند با عمامه ،

با دروغ های فراوان ، می خورد از مال مردم

می پرد بر کول مردم

کودکی تنبل به حوزه

همچو بلبل مدح و روضه

یادم آید از فلسطین

از بلندیهای جولان ،

از دلار نفت ایران !

حرفهای احمقانه ،

از رجائی زمانه ،

دور می گشتم ز خانه ،

شرع چون شمشیر بران پاره می کرد مغزها را ،

بشنو اینک کودک من ،

از زبان مام میهن ،

مرز و بوم پاک ایران ،

این رئیس جمهور نادان ،

کرد ویران کرد ویران....

هیچ دلی به دل دیگه راه نداره

عاشقه می ترسید،تردید داشت به سرنوشت ؛

غم جزئی از زندگیش شده بود!

چقد تلاش کرده بود که تجربه هاش واسش درس بشن،نه تکرار...

محطاط،قدم به قدم...

وقتی راه می رفت دروغ نیست اگه بگم بی تفاوت ترین به اطرافش بود تا نکنه چشمش بلغزه روی یه نگاه!

نمی خواست کسی را برنجونه...گر چه هر جا خوبی کرد بدی دید اما باز دلش با آدما بود ،یه ذات خاکی با قلبی که هر چند پر از غصه بود همیشه می خندید.
می گفت عشق اگه غم بود ارمغانش ارزشش را داشت!

می گفت می ارزید به یه نگاه معصوم،شب هایی که بیدار مونده بود از عشق با خداش سخن گفته بود،روزهایی که خودش محتاج ترین بود سیل اشکاش از معبودش سلامتی عشقش را می خواست بهترین خاطره هاش شده بود...

تصمیم گرفته بود دیگه عاشق نشه خودش را به همه چی سرگرم کرد که بفهمه شریعتی چطور گفت :"ای خداای جاودانه ترین ...آن گاه که عشق زمینی را تجربه می کردم ، دلم چیزی فراتر می خواست .خط بطلان بر تمام آن ها کشیدم و دل در گرو عشق تو سپردم .نوری از عشق تو مرا در گرفت .چه عشقی و چه حلاوتی ، چه نعمتی . . . خداوندا ! عشقت را از من دریغ نکن"نمی دونست اون از دیار دیگه است...
...حالا زمان گذشته و گذشته و گذشته...دوباره عاشق شده ،همیشه از جایی میاد سراغت که فکرشم نمی کردی ...

باور نمی کنه !

می گه دام هوس خیلی عمیقه...از کجا معلوم؟مگرنه  که تو زندگی هر انسانی عشق یکتاست؟؟پس این حس لعنتی چیه؟؟؟چه لذتی،چه عمقی، چه اضطرابی!!!!!
نمی خواد اعتراف کنه...

همیشه یه دنده و مغرور بود...

می گفت اگه بگه شاید همین لحظه ها ،همین دو خط ،همین یه اسم،همین چندتا خاطره...هم از دست بدم...


اشک تو چشاش جمع شده و میگه
هیچ دلی به دل دیگه راه نداره پس چرا بشکنم!!!!